انسانها چه به تنهایی و چه در جمع، نمیتوانند بدون چارچوب و فارغ از هرگونه محدودیت، زندگی کنند. تمامی ادیان، شرایع و مسلکها، بر وجود محدودیتها، قوانین ومقررات برای زندگی فردی و اجتماعی انسانها، تأکید کردهاند. این قوانین و مقررات، در قالب ارزشها نمایان میشوند. ارزشها نمایانگر عقایدی اصولی هستند که از نظر فردی یا اجتماعی، نوعی رفتار برتر شمرده میشوند. از آنجا که ارزشها، محور اخلاقیات و اصول اخلاقی هستند، اخلاقیات به عنوان مفهومی روزمره مطرح شده است که انسانها در هر کجا و هر زمان با آنها مواجه هستند. گستردگی اخلاقیات و اهمیت تأثیرگذاری آن بر عملکرد افراد، سازمانها، گروههای ذینفع و جامعه، امروزه به موضوعی مهم در حوزه مطالعات مدیریت، تبدیل شده است.
با توجه به اینکه این مقاله با رویکرد ارائه مدلی جامع برای تدوین منشور اخلاقی و مسئولیت اجتماعی در سازمانها تهیه شده است، ابتدا به بررسی تعاریف ارائه شده از اخلاقیات، اصول اخلاقی، مسئولیت اجتماعی و تفاوت میان آنها پرداخته میشود و در ادامه، پس از تبیین جایگاه ارزشها در اخلاقیات و بررسی الگوهای موجود در این زمینه، الگویی جامع با هدف تدوین منشور اخلاقی برای سازمانها، ارائه شده است.
میتوان ایده و دیدگاهی عمومی از وجود اخلاقیات و اصول اخلاقی در تمامی جوامع را تصور کرد که براساس آن، رفتارهای اخلاقی و غیراخلاقی هر جامعه تعریف شده است. مثلاً، رفتارهایی مانند، عضویت در شبکههای توزیع مواد مخدر، استثمار کودکان، رشوه دادن و رشوه گرفتن در تمامی جوامع، به عنوان موارد غیراخلاقی و مواردی همچون: صداقت، پاکدامنی و نوعدوستی به عنوان اصول اخلاقی شناخته میشوند. با توجه به اینکه اخلاقیات، مفهومی روزمره است و انسانها در هر کجا که باشند با آن مواجه هستند، امروزه اخلاقیات به موضوعی مهم در حوزه مدیریت، تبدیل شده است. اهمیت این موضوع بهگونهای است که مباحث مربوط به اخلاقیات و ارتباط آن با مدیریت منابع انسانی (HRM) موضوع مورد بحث مقالات و تحقیقاتی متعدد بوده و در این ارتباط، سمینارها و کنفرانسهای متعددی در کشورهای مختلف برگزار شده است. مباحث مطروحه در این حوزه را میتوان در چند دسته طبقهبندی کرد. اول اینکه تفاوت اخلاقیات1، اصول اخلاقی2 و مسئولیت اجتماعی چیست؟ دوم اینکه جایگاه آنها در تدوین منشور اخلاقی کدام است؟ و سوم اینکه چگونه میتوان منشور اخلاقی را در سازمانها مستقر کرد یا تغییر و یا بهبود داد؟
![]() |
شکل 1: چهار سطح رعایت اصول اخلاقی
تعریف اخلاقیات و اصول اخلاقی
اصطلاح اخلاق، از جمع خلق و دارای معانی: خوی، طبع، مروت و دین بوده و به تنهایی نه معنایی خوب دارد و نه بد. «الهی» اخلاق را به «مجموعهای از فرایندهای عینی و معنوی که دخالت تام در رشد خود واقعی دارد» و «فرایندی که طی آن در کارکرد واحدها یا ارگانیزم معنوی، تعادل ایجاد میشود» تعریف کرده است. او بین اتیک و مورالیتی تفاوت قائل شده. به نظر وی، اولی همان «اخلاق علمی» است که معنای «علم عمل به اخلاقیات و تذهیب نفس» دارد و دومی نیز همان، «اخلاق نظری» است که به علم تشخیص خوب و بد مشهور است.
«استونر» و همکاران (1379) در تعریف اصول اخلاقی نوشتهاند: «مطالعه شیوهای که تصمیمات فرد بر دیگران اثر میگذارد یا مطالعه حقوق و وظایف مردم، مقررات معنوی که افراد به هنگام تصمیمگیری رعایت میکنند و ماهیت روابط بین افراد».
ما اگر نمیتوانیم دربخشها یا مراحل دیگری از زندگی خود، اصول اخلاقی را نادیده بگیریم، پس در سازمان هم نباید از این مسائل چشمپوشی کنیم. در سازمانها بیشترین پرسشهایی که از نظر رعایت اصول اخلاقی مطرح میشوند، در یکی از 4 سطح شکل 1 قرار دارند.
سطح1. روابط فردی: در این سطح، به رابطه فردی با افراد پرداخته و پرسشهایی درباره شیوه رفتار افراد با یکدیگر، مطرح میشود. در این سطح، پرسشهایی درباره شیوه رفتار افراد با یکدیگر در درون سازمان مطرح است. آیا ما باید نسبت به یکدیگر صداقت داشته باشیم؟
سطح2. سیاستهای درون سازمانی: در این سطح، درباره ماهیت رابطه شرکت با کارکنان اعضای سازمان (هم مدیران و هم کارکنان) بحث میشود. شرکت باید چه نوع قراردادی را با کارگران ببندد و چه نوع قراردادی میتواند برمبنای عدل و داد باشد؟
سطح3. گروههای ذینفع: این سطح، مربوط به کارکنان، عرضه کنندگان مواد اولیه، مشتریان، سهامداران، بستانکاران و... میشود. در این اینجا ما این پرسش را مطرح میکنیم که یک شرکت چگونه باید با گروههای خارجی که تحتتأثیر تصمیمات آن قرار میگیرند، عمل کند و اینکه گروههای ذینفع باید چه نوع رابطهای با سازمان داشته باشند؟
سطح4. اجتماعی: این سطح مربوط به جامعه است. در این سطح، پرسشهایی درباره نهادهای بنیانی جامعه مطرح میشود. آیا از نظر اخلاقی، اینکه در یک سیستم اجتماعی، اکثریت افراد جامعه از حقوق ابتدایی خود محروم گردند، درست است؟
ارزشها، جوهر اخلاقیات و اصول اخلاقی
ارزشها نمایانگر عقایدی اصولی هستند که از نظر فردی یا اجتماعی، نوعی رفتار (نسبت به رفتار مخالف) برتر شمرده میشوند. ارزشها، نمایانگر ایمان و اعتقاد راسخ هستند: یعنی از نظر شخص یا از دید اجتماع، نوعی شیوه خاص رفتاری یا حالت غایی، نسبت به شیوه مخالف همان رفتار یا حالت غایی برتری دارد. ارزشها در وجود خود، رگههایی از عنصر متفاوت یا داوری دارند که حامل نظرها و عقاید فرد هستند: اینکه چه چیز درست، نادرست یا نامطلوب است. ارزشها از نظر محتوایی و شدت، ویژگیهای خاص خود را دارند. ویژگی محتوایی ارزش، نشاندهنده درجه یا میزان اهمیت آن است. هنگامی که ارزشهای فردی را برحسب شدت فهرست میکنیم، سیستم ارزشی شخص به دست میآید. تمام افراد دارای سلسله مراتبی از ارزشها هستند که تشکیل دهنده سیستم ارزشی آنهاست. این سیستم، با توجه به اهمیتی نسبی که به چیزهای ارزشمند نظیر: آزادی، تفریح، احترام به نفس، فرمانبرداری، برابری و نظایر آنها میدهیم، مشخص میشود.
زمانی که فرد برای چیزی ارزش قائل است، میخواهد که آن چیز تحقق یابد. ارزش خواست یا تمایل نسبتاً دائمی است که به نظر میرسد به خودی خود خوب باشد، مثل صلح یا حسن نیت. ارزشها به صورت پاسخهایی هستند که با «چرا» مطرح میشوند. مثلاً چرا این مطلب را میخوانید؟ شاید پاسخ دهید میخواهید درباره منشور اخلاقی چیزهایی یاد بگیرید. چرا آن کار را انجام میدهید؟ و... . این امر تا جایی ادامه مییابد که دیگر چیزی نمیخواهیم، البته فقط به خاطر وجود همان چیز. در واقع در اینجا به مسئله ارزش میرسیم. شرکتها نیز ارزشهایی دارند، مثل سوداوری و یا داشتن محصولی با کیفیت بالا.
ارزشها غالباً به ایدههایی اطلاق میشوند که انسانها درباره خوب و بد، مطلوب و نامطلوب دارند. در «فرهنگ فلسفی لالاند» 4 مفهوم برای ارزش ارائه شده است:
1 . ارزش به عنوان چیزی که فرد یا گروهی به آن علاقه دارند.
2 . چیزی که کم و بیش در میان عدهای مورد توجه و احترام است.
3 . وقتی که فرد یا گروه در رسیدن به هدف خود، ارضا میشوند.
4 . از جنبه اقتصادی که در آن ارزش کالا و عمل مطرح است.
از نگاه اندیشمندانی که در مقوله فرهنگ و ارزشها اظهار نظر کردهاند، ارزشها در سطوح فردی، گروهی، ملی و فراملی، قابل توجهاند. از دیدگاه جامعهشناسان، ارزشهای اجتماعی تنها در صورتی وجود دارند که افرادی وجود داشته باشند که بتوانند اشیاء و اشخاص را ارزشیابی کنند. در این زمینه، نقش اجتماعی مهمترین مکانیسمی است که به واسطه آن میتوان ارزشها را توجیه و نمادین کرد. در جامعه، نقشهای متفاوت اجتماعی فرد را نمیتوان دارای ارزش اجتماعی یکسانی دانست. ارزشهای اجتماعی به مدلهای کلی رفتار، احکام جمعی و هنجارهای کرداری که مورد پذیرش عمومی و خواست جامعه قرار گرفتهاند اطلاق میشوند. با توجه به کثرت تعاریف در مورد ارزشها و به خاطر پرهیز از اطاله کلام، مواردی را به شرح زیر خلاصه کردهایم:
1 . ارزشها، گاه در قالب یک هدف و گاه رسیدن به هدف و با بها دادن به یک مورد مطرح میشوند. گونههای بسیاری از ارزشها قابل شناسایی و تشخیصاند از جمله ارزشهای اقتصادی، اخلاقی، سیاسی، حقوقی، فرهنگی و دینی.
2 . آنچه نوع و میزان و مرتبت ارزشها را تحقق میبخشد، فرهنگ است. زیرا به آنها هویت میبخشد. به بیانی دیگر، معیار ارزشها، از طریق فرهنگ شناسایی میشود. بین فرهنگ و ارزشهای قابل قبول و مطرود در هر جامعه، رابطهای متقابل وجود دارد. از سوی دیگر، ارزشها نیز موجب شناخت و تفاوت فرهنگها میشوند. فرهنگ، بر طبق ارزشهای خود، الگوها و مدلهایی خاص فراهم میسازد و از این طریق، مدلهای رفتاری و آرمانی را در جامعه تدارک میبیند. طی ارزیابی ارزشها و ارائه الگوها از طریق فرهنگ، هویت «من» یا «ما» در هر جامعه معین میشود.
3 .ارزشها، نظامهایی از نمادها هستند که در قالب ایدههای انتزاعی اخلاقی مربوط به خوب و بد، مناسب و نامناسب، درست و نادرست، سازماندهی شدهاند. این نمادهای اساسی مشترک، عبارتند از: زبان، تکنولوژی، عقیده، هنجار، ذخیرههای علمی و...
4 . ارزشها، انتزاعی هستند و آنقدر کلی که از قابلیت به کارگیری در موقعیتهایی بسیار متفاوت برخوردارند، اما هنجارها که عبارتند از: استانداردهای رفتاری قابل قبول درون یک گروه که اعضا در آنها سهیماند و آنها را رعایت میکنند، به ما میگویند که در یک وضعیت خاص، چه چیزی مورد انتظار و برای انجام دادن، مناسب است.
5 . هنجار یا نرم، معیارهایی قطعی هستند که در رفتار از آنها پیروی میشود. در واقع این نرمها، نظامهایی از نمادهایی هستند که به افراد میگویند، در موقعیتهای خاص از آنها توقع میرود که چه رفتار و کنش متقابلی داشته باشند. لذا در مواقعی که نرم به کار میرود، منظور راههای عمل و انجام دادن است نه طرق فکر کردن.
6 . اگر نقشهای اجتماعی را منشأ رفتارهای مورد انتظار از افراد و هنجارها را معیارهای قطعی رفتار مردم بدانیم، ارزشها را میتوان ضوابط اخلاقی، مرامی و بایدهایی دانست که در هر گروه اجتماعی مؤثر بوده و با شدت و ضعف رفتار گروه و اعضای آن- آنچه که آنها انجام داده یا فرو میگذارند- ارتباط دارد و برای گروه وحدت درونی ایجاد میکند.
7 .از نظر اندیشمندان فلسفه اسلامی، ارزشها سلسله اصول کلی، ثابت و مطلقاند که تحت هیچ شرایطی تغییر نمیکنند، اما مصداق آنها تغییرپذیر است. از این منظر، ملاک کلی ارزش اخلاقی، مصلحت عمومی فرد و جامعه و مصلحت واقعی انسان است. یعنی هر چیزی که موجب کمال واقعی انسان است، نه هر چیزی که دلخواه افراد و مورد خوشایند آنهاست. البته اگر ملاک اصلی ارزش در اسلام، کمال نهایی است، مصداق آن قرب الهی است. در نظام اسلامی، هدف کسب رضای خداست. در این نظام، ارزشها نه کاملاً مطلق و ثابتاند که در هیچ شرایط زمانی و مکانی تغییر نکنند و نه اینکه همیشه تابع شرایط زمانی و مکانی باشد بلکه اصول آن ثابت و مصداقها متغیرند.
تأثیر ارزشها بر زیرسیستمهای مدیریتی
گرچه ارزشها به دلیل ریشه در جهانبینی و باورهای اساسی، در فلسفه هم قابل بحث است. اما فرهنگ که ارزشها یکی از زیرسیستمهای آن است، جامعهای را از جامعه دیگر متمایز ساخته و تقویتکننده همکاری و روابط میان افراد است. فرهنگ و ارزشها در میان تعدادی از افراد جامعه، مشترک بوده و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. جامعه شناسان، نقش اجتماعی را بهترین مکانیسم توجیه و نمادین ارزشها میدانند. اگر مدیریت را یک سیستم بدانیم، حضور ارزشها در زیرسیستمهای متعدد آن، قابل مشاهده است.
فرهنگ سازمانی به عنوان یکی ازمهمترین زیرسیستمهای مدیریت، بارزترین جایی است که ارزشها در آن رشد میکنند. با پذیرش این اصل که ارزشهای مشترک، از جمله عناصر فرهنگ سازمانی بوده و به همراه باورها، تجلی فرهنگ سازمانی هستند و ارزشهای اصلی سازمان که در مقیاس وسیع مورد توجه همگان قرار میگیرند، معرف فرهنگ آن سازمان تلقی میشوند. موازین اخلاقی سازمان، سیستمی ارزشی هستند که سرلوحه کار اعضای سازمان قرار گرفتهاند. توجه به اینکه فرهنگ سازمانی، سیستمی مرکب از چندین ارزش مشترک است که کارکنان را رهبری کرده و اغلب در کنار روشهای مدیریت اجرایی، سازمان و نتایج آن را در سطح بالا به منابع انسانی منعکس میکند، بسیار ضروری است. در صورتی که ارزشهای سازمانی را ناشی از عواملی متعدد نظیر نمادها، ساختار قدرت، ساختار سازمانی، رهبری، داستانها، اسطورهها و سیستمهای سازمان بدانیم، ارتباط متقابل فرهنگ سازمانی، ارزشها و سیستم مدیریت بخوبی عیان خواهد شد.
«پیتر دراکر» بر این باور است که سازمان نیز مانند انسانها باید معیار و ارزشهایی برای خود داشته باشند. برای اینکه فرد در سازمان، کارامد و مؤثر باشد، ارزشهای او باید با ارزشها و معیارهای سازمان، سازگاری و همخوانی داشته باشد. در مقوله مدیریت تغییر نیز برخی بر این باورند که نظامهای ارزشی سازمان اغلب آمادگی و میزان آن برای انجام تغییرات را تعیین میکند و در توسعه سازمانی نیز تغییرات ارزشها ملازم با هر نوع توسعه و تغییر شمرده میشود. از منظر دیگر، هر نوع تحول و توسعه سازمانی را مستلزم وجود فرهنگ آن میدانند. به تعبیری دیگر، تحول سازمانی دارای دو رکن فرهنگی و ساختاری است. هنگامی که هدف، تحول مدیریت است، هر دو رکن باید تغییر کند. رکن فرهنگی، دربردارند باورها، ارزشها و نگاههای مدیریت است و این رکن فرهنگی است که نوع نگرش را تعیین میکند.
تصمیمگیری و خطمشیگذاری، از دیگر عناصر سیستم است که عمیقاً تحت تأثیر ارزشهای جامعه قرار دارد. علاوهبر تأثیری که از طریق ارزشهای مدیران، کارکنان و دیگر افراد مرتبط بر فرایند تصمیمگیری و خطمشیگذاری، بهوجود میآید نظام فکری، اخلاقی و ارزشی جامعه نیز بهطور مستمر بر تصمیمهای مدیران تأثیر میگذارند. از سوی دیگر، اینکه در مرحله شناخت مسئله، چه چیزی را مسئله بدانیم و با کدام اولویت، باز هم متأثر از ارزشهای محیطی است. سازماندهی نیز از دیگر زیرسیستمهایی است که ارزشها به نحوی بر چگونگی و نتایج آن تأثیر میگذارند. تمرکز و عدم تمرکز، پهنا و بلندی هرم سازمان، حیطه نظارت، صف و ستاد و نحوه ارتباط آنها با هم، میزان پذیرش مشارکت و تفویض اختیار در سازمان، مکانیسمهای ارتباط بین واحدها از جمله مسایلی است که تحت تأثیر ارزشهای حاکم بر سازمان و داخل سازمان قرار دارند. سازماندهی سازمانها نیز از مواردی است که متأثر از ارزشهای جامعه و نوع نگرش آن به انسان و جایگاه قرار میگیرد. علاوهبر این، مواردی همچون: تعارض، استرس و کنترل سازمانی که وضعیت هر یک و نحوه برخورد سازمان و مدیران با آنها تا حد زیادی بستگی به فرهنگ سازمانی و ارزشهای حاکم بر آنها دارد نیز تحت تأثیر سیستم ارزشی قرار میگیرند.
ارزشها و تئوریهای مدیریت
ردپای ارزشها را شاید بتوان در تمامی تئوریهای مدیریت، از کلاسیکها- حتی پیشتر از آن- تا نظریههای جدید مدیریتی پیگیری کرد. «ماکس وبر» و دیگر نظریهپردازان کلاسیک، به صراحت اما تلویحاً واقعیتی به نام ارزشها و خواستهای شخصی افراد را با تأکید بر مجزا دانستن آن از رفتارهای رسمی و اداری، پذیرفتهاند. آنچه در تقسیمبندی منابع قدرت از «وبر» نقل شده است و یا برخی اصول چهاردهگانه مدیریت «فایول» و حداقل دو اصل از اصول مدیریت علمی «تیلور»، هر یک به نحوی بر پذیرش تفاوتها و ارزشهای افراد در سازمان، گواهی میدهند. بدون شک، مکتب نئوکلاسیکها که با مطالعات «هاثورن» آغاز شد، ارتباط بین ارزشهای افراد و عملکرد آنها در سازمان را مورد تأیید قرار داده و در ادامه، نظریههای رفتارگرایان و افرادی همچون: «مازلو»، «هرزبرگ»، «مک گریگور»، «چستربارناد»، «هرسی»، «بلانچارد» و... هر یک به نحوی مهر تأییدی بر نفوذ ارزشها در سازمان و عملکرد آن نهادهاند. بعدها، با تولد نظریه نوین که ترکیبی از نگرشهای سیستمی و اقتضایی است و با پذیرش عنصری مهم نظیر محیط در سیستم مدیریت، تقریباً کمتر تئوری مدیریتی را میتوان یافت که مستقیم یا غیرمستقیم، مقوله فرهنگ و ارزشها را در سازمان مورد توجه قرار نداده باشد. بویژه تئوریهای رفتار سازمانی، مدیریت تطبیقی و مدیریت استراتژیک، آن چنان نقش ارزشها را پررنگ دیدهاند که هر یک از آنان بدون توجه به ارزشها و فرهنگها، از هویت مستقل دور میشوند. در تئوریهای جدیدی همچون: مدیریت کیفیت جامع، مدیریت برمبنای هدف، مهندسی ارزش و مهندسی مجدد، نقش فرهنگ و ارزشها، محوریتر از گذشته شده است. البته ممکن است اثرپذیری نظام رفتاری آگاهانه و تبیین شده نباشد، اما گزینش یک نظام رفتاری و ترجیح آن بر سایر نظامهای مفروض، همواره مبتنیبر پذیرفتن نظام ارزشی متناسب با همان سیستم رفتاری است و در واقع پذیرفت همان نظام ارزشی است که هر چند به صورت ناخودآگاه، اما نظام رفتاری خاصی را تعیین میکند.
جدول 1: گونهشناسی ارزش از دیدگاه الپرت
![]() |
انواع ارزشها
سه گونه شناسی اصلی در زمینه ارزشها عبارتند از:
1. تحقیق ارزشی الپرت: مهمترین کاری که در زمینه طبقهبندی ارزشها انجام شده است، توسط الپرت3 و همکارانش صورت گرفت. آنان 6 نوع ارزش را شناسایی کردند که در جدول 1 ارائه شده است.
2. تحقیق ارزشی راکیج: میلتون راکیج، تحقیقی از نوع پیمایشی یا زمینهیابی درباره ارزشها انجام داده است. در این تحقیق، دو مجموعه ارزشی مورد توجه قرار گرفت که هر یک از آنها از 18 نوع ارزش تشکیل میشد. این پژوهشگر، یک دسته را ارزشهای نهایی نامید و مقصود از آن هدف غایی و نهایی است که انسان در پی دستیابی به آن است (هدف غایی هستی یا بودن). اینها عبارتند از هدفهایی که انسان در طول زندگی خود آرزوی رسیدن به آنها را دارد. گروه دیگری که او آنها را ارزشهای ابزاری یا وسیلهای نام نهاد عبارتند از شیوههای برتر رفتاری یا وسیلهای برای رسیدن به هدفهای نهایی. در جدول 2 نمونههایی از هر یک از این ارزشها ارائه شده است.
3. نیروی کار کنونی: براساس تحقیقی که بتازگی در زمینه شناسایی ارزشها برحسب مشاغل انجام شده است، مشخص شد که ارزشها بر حسب نوع کاری که افراد انجام میدهند، متفاوت است. نتایج این تحقیق بهصورت خلاصه در جدول 3 ارائه شده است.
جدول 2: ارزشهای ابزاری و نهایی و نمونههایی از آنها
![]() |
جدول 3: ارزشها و اولویتبندی آنها براساس نوع کار
![]() |
الگوهای رایج در زمینه مسئولیت اجتماعی